باغ
اشاره
باغ: بوستان و درختزار در نقش نعمتی الهی و نماد قدرت خداوند
باغ واژه فارسی دری و میانه، به معنای تکه زمین بوده[54] که در عربی نیز رایج است.[55] در فارسی از باغ به «بوستان» که ترکیبی پهلوی از «بوی» (رایحه) و پسوند مکان «ستان» است[56] نیز یاد میشود؛ همچنین به هر محوطه محصور که دارای درخت و زراعت و گلهای خوشبو باشد باغ گفته میشود.[57] واژه عربی «جنّت» از ریشه «ج ـ ن ـ ن» بهمعنای پوشش و مخفی کردن مشتق شده و در معنای باغ از آن جهت که درختان انبوه مانع از رسیدن نور آفتاب به زمین میشود به کار رفته است.[58] گاه از درختان باغ ونه زمین آن به باغ تعبیر شده[59] که عبارت «جَنّـت تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهـر» (بقره/2،25) نیز بر آن دلالت دارد.[60] ریشه تاریخی لغت جنت از سامی شمالی است؛ ولی در معنای بهشت از آرامی نشئت گرفته و احتمالا ازطریق سریانی به عربی راه یافته است.[61] برخی لغویان مسلمان همچون سیوطی نیز به این منشاء مسیحی اشاره کردهاند.[62] به باغی که با دیوار یا درختان یاهرچیز دیگری دایره وار احاطه شدهباشد نیز حدیقه میگویند.[63]
در قرآن، لغت جنت هم به معنای باغ این جهانی (بقره/2،265؛ سبا/34،15) و هم به معنای جایگاه نیکوکاران و مومنان در آخرت (حاقّه/69 22، غاشیه/88 10) به کار رفته است. نخل و انگور به عنوان نمونه درختان باغ ذکر شدهاست: «جَنّـت مِن نَخیل و اَعنـب» . (مؤمنون/23،19) احتمالا تاکید بر این دو درخت به عنوان نمونه درختهای جنت از آن روست که خرما* و انگور* محصولات عمده حجاز بوده که در مدینه و طائف کشت میشده است.[64] البته به درختان دیگری همچون زیتون* و انار* نیز در قرآن اشاره شده است: «وجَنّـت مِن اَعناب والزَّیتونَ والرُّمّان» . (انعام/6 99) ذکر باغ در قرآن همراه با تعابیر گوناگونی چون: «جَنَّــت مَعروشـت و غَیرَ مَعروشـت» (انعام/6 141) به معنای باغهای نیازمند به داربست و بینیاز از آن[65]، «وجَنّـت اَلفافـا» (نبأ/78،16) به معنای باغهایی با تراکم بسیار[66] و «حَدائِقَ ذاتَ بَهجَة» (نمل/27،60) به معنای باغهای خوش منظر و سرورآفرین[67] آمده است؛ همچنین عبارت «تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهـر» (بقره/2،25، آلعمران/3، 15، نساء/4، 13، ...) به معنای باغهایی با نهرهای جاری در زیر درختان آنها، و تعبیر «فی جَنَّة عالِیَة» (حاقّه/69 22، غاشیه/88 10) نیز در قرآن برای خصوص بهشت به کار رفته است.
رویش گیاهان و درختان و شکلگیری باغهای انبوه در قرآن، نعمتی برای انسانها و نمادی از توانایی مطلق خداوند و نشانهای بر وجود و وحدانیت اوست: «و هُوَ الَّذی اَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَخرَجنا بِهِ نَباتَ کُلِّ شَیء فَاَخرَجنا مِنهُ خَضِرًا نُخرِجُ مِنهُ حَبـًّا مُتَراکِبـًا ومِنَ النَّخلِ مِن طَـلعِها قِنوانٌ دانِیَةٌ وجَنّـت مِن اَعناب والزَّیتونَ والرُّمّانَ مُشتَبِهـًا و غَیرَ مُتَشـبِه انظُروا اِلی ثَمَرِهِ اِذا اَثمَرَ ویَنعِهِ اِنَّ فی ذلِکُم لاََیـت لِقَوم یُؤمِنون» . (انعام/6 99) خداوند در این آیه و آیات 141 انعام/6 19 مومنون/23؛ 30 ـ 32 عبس/80 و ... آفرینش باغها را برای انسانها و منبعی خوراکی برای ایشان و چارپایانشان معرفی کرده است. تعبیر «مُشتَبِهـًا وغَیرَ مُتَشـبِه» که به تفاوت در شکل، رنگ یا مزه محصولات باغ نظر داشته[68] و عبارت «مُختَلِفـًا اُکُلُه» (انعام/6 141) به معنای تفاوت در میوه و طعم محصول و همچنین آیه «و مِن کُلِّ الثَّمَرتِ جَعَلَ فیها زَوجَینِ اثنَین» (رعد/13،3) که به تفاوت در رنگ، مزه، زمان برداشت و آبدار بودن اشاره دارد[69] میتواند به سلایق گوناگون انسانها یا نیازمندیهای متفاوت آنهادر فصول مختلف سال تفسیر شود[70]، بر این اساس باغها نعمت و مرحمتی برای انسانهاست که با دقت و تفکر در آنها که به تعبیر برخی لازم تلقی شده[71] وجود مدبری آگاه، انکارناپذیر است و او همانگونه که بر خلق گیاهان گوناگون و باغهای انبوه از آب و خاک مرده قادر است، بر رستاخیز نیز توانایی دارد.[72] خداوند در آیات ابتدای سوره رعد نیز در اثبات توحید و معاد پس از آنکه شمار بسیار مردمِ بیایمان را نکوهش میکند، نشانههایی از قدرت خویش را ذکر کرده که از آن جمله توانایی در رویاندن میوه*های گوناگون از آب، هوا و زمینی یکسان است[73]: «و فِیالاَرضِ قِطَعٌ مُتَجـوِرتٌ وجَنّـتٌ مِن اَعنـب وزَرعٌ ونَخیلٌ صِنوانٌ وغَیرُ صِنوان یُسقی بِماء واحِد و نُفَضِّلُ بَعضَها عَلی بَعض فِی الاُکُلِ اِنَّ فیذلِکَ لاَیـت لِقَوم یَعقِلون» (رعد/13،4) در همین جهت در این آیه دعوت به تفکر و تعقّل و در آیه 99 انعام/6 تاکید بر دقت در نحوه رسیدن میوهها شده است. در آیه 60 نمل/27 نیز خداوند با بیان اینکه آفریدگار آسمانها و زمین است و برای انسانها از آسمان، آب فرستاده و با آن باغهای زیبا و سرورانگیز رویانده به ناتوانی انسانها در آفرینش درختان و توبیخ ایشان در پرستش غیر خود پرداخته است[74]: «اَمَّن خَلَقَ السَّمـوتِ والاَرضَ واَنزَلَ لَکُم مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَنبَتنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهجَة ما کانَ لَکُم اَن تُنـبِتوا شَجَرَها اَءِلـهٌ مَعَ اللّهِ بَل هُم قَومٌ یَعدِلون» . (نمل/27،60) برخی صفت سرورآفرینی برای باغ را که با واژه «بهجت» بیان شده، تنها در زیبایی و خوشمنظر بودن خلاصه نکرده و به اهمیتِ نقش شادیآور بودن باغ در تصفیه هوا و ایجاد محیطی پاکیزه اشاره کردهاند.[75]
در داستانهای گوناگون قرآنی از باغ یاد شده است؛ حضرت آدم و همسرش حوّا پیش از خوردن از درخت ممنوع در باغی ساکن بودند: «وقُلنا یـــادَمُ اسکُن اَنتَ و زَوجُکَ الجَنَّةَ» (بقره/2،35) که مصداق آن بین مفسران مورد اختلاف است؛ برخی آن را به قرینه «ال» تعریف، همان بهشت جاودان دانستهاند.[76] دیگران از آن جهت که هرکس به بهشت درآید از آن راندهنمیشود و نیز نشان دادن درخت زندگی جاودان به وسیله شیطان (طه/20،120) با این نظر مخالفت کردهاند.[77] در داستان اصحاب الجنه در آیات 17 ـ 32 قلم/68 نیز از باغی سخنمیرود که مالکان آن به شیوه پدر خود مبنی بر تقسیم درآمد باغ به سه بخش هزینههایباغ، سهم فقرا و قوت سالیانه خویش[78] پایبند نبوده و تصمیم به تصاحب تمامی محصولات باغ داشتند که نیمهشب عذاب الهی باغ آنها را به خاکستر تبدیل کرد.[79] در داستان قومسباء نیز از باغهای گستردهای سخن میرود که در سمت چپ و راست آنها قرار داشته و نشانهای از قدرت خداوند برای ایشان بوده است[80]: «لَقَد کانَ لِسَبَإ فی مَسکَنِهِم ءایَةٌ جَنَّتانِ عَن یَمین وشِمال کُلوا مِن رِزقِرَبِّکُم واشکُروا لَهُ بَلدَةٌ طَیِّبَةٌ ورَبٌّ غَفور» (سبأ/34،15)؛ ولی ایشان با سرپیچی از امر خداوند سپاس نعمتهای وی را به جای نیاوردند و عذاب خداوند باغهای سرسبز آنها را به درختانی بیارزش با میوههایی تلخ تبدیل کرد.
در آیات 32 ـ 44 کهف/18 نیز داستانی از ایمان مردی فقیر به خداوند و رستاخیز وکفران مردی ثروتمند آمده است[81] که خداوند باغهایی پرمحصول از انگور و نخل و زراعتی پربرکت همراه با آبی فراوان به وی عطا کرده بود[82]: «واضرِب لَهُم مَثَلاً رَجُلَینِ جَعَلنا لاَِحَدِهِما جَنَّتَینِ مِن اَعنـب وحَفَفنـهُمابِنَخل وجَعَلنا بَینَهُما زَرعـا * کِلتَا الجَنَّتَینِءاتَت اُکُلَها ولَم تَظلِم مِنهُ شیــًا و فَجَّرنا خِلــلَهُما نَهَرا» . (کهف/18، 32 ـ 33) مرد ثروتمند دوست مومن خود را به ناداری و ناتوانی تحقیر میکرد[83] و با دیدن باغهای آباد خود گمان میبرد که رستاخیزی نخواهد بود و آن باغ همواره آباد خواهد ماند[84]: «و دَخَلَ جَنَّتَهُ وهُوَ ظالِمٌ لِنَفسِهِ قالَ ما اَظُنُّ اَن تَبیدَ هـذِهِ اَبَدا * و ما اَظُنُّ السّاعَةَ قائِمَةً» (کهف/18،35)؛ همچنین میپنداشت اگر آخرتی نیز باشد بیش از آنچه در این دنیا دارد در آنبهرهمند خواهد شد: «... و لـَئِن رُدِدتُ اِلی رَبّی لاََجِدَنَّ خَیرًا مِنها مُنقَلَبـا» (کهف/18،36)، بر این اساس بر اثر ناسپاسی وعدم اطمینان به آخرت دچار عذاب شده و باغش به ویرانهای خشک و بیمحصول تبدیل شد.[85]
در آیات 265 ـ 266 بقره/2 انفاق در راه رضای خدا به باغی در نقطهای مرتفع تشبیه شدهاست که بارانی درشت یا لااقل بارانی نه چندان اندک بر آن نازل شده و محصولاتش را دوچندان کرده است و به این اشاره دارد که بههرحال پاداش انفاقکننده فراموش نمیشود[86] و در مقابل، انفاق با ریا به باغ پرثمری تشبیه شده است که در زمان نیازمندی صاحبش آتش گرفته و نابود میشود.[87]
باغدار متکبر
باغدار متکبر => باغ
باغ سوخته
باغ سوخته => اصحاب الجنه
باقی
اشاره
باقی: پاینده، پایدار، جاویدان، از اسما و صفاتالهی
باقی از اسمای خداست و گرچه در قرآن بدان تصریح نشده؛ ولی از آیاتی استفاده میشود؛ مانند: «واللّهُ خَیرٌ واَبقی» (طه/20،73)، «و یَبقی وجهُ رَبِّـکَ ذوالجَلـلِ والاِکرام» (الرحمن/55 27) و «کُلُّشَیء هالِکٌ اِلاّ وجهَه» . (قصص/28،88) البته درصورتی میتوان اسم باقی را از دو آیه اخیر استفاده کرد که مقصود از «وجه» ذات پروردگار باشد.[88] در روایات به اسم باقی تصریح شده است.[89]
باقی اسم فاعل از ریشه بقا و بقا در برابر فناست. فنا یعنی زایل شدن و از بین رفتن و بقا به معنای ثابت ماندن و دائم بودن است، بنابراین، باقی در لغت چیز یا کسی است که ثابت و دائم بوده، فناپذیر نباشد[90] و در اصطلاح بر ذات پروردگاری که به رغم فنا و نابودی همه موجودات همچنان موجود است و به هیچ وجه فنا و فساد بدان راه نمییابد اطلاق میگردد[91]، ازاینرو باقی مطلق، حقیقی و بالذات خداست[92]: «کُلُّ مَن عَلَیها فَان * و یَبقی وجهُ رَبِّـکَ ..» . (الرحمن/55 26ـ27) و چنانچه برخی از موجودات ـ مانند مجرداتـ از بقا برخوردار باشند، به نحو نسبی، مجاز و بالغیر خواهد بود[93] و شاید وجه اطلاق بقاء با صیغه افعل تفضیلی بر خداوند در همین نکته نهفته باشد. (طه/20،73) در دعای صباح نیز خداوند به کسی که در عزّ و بقا یگانه است و بندگان خویش را با مرگ و فنا مقهور ساخته خوانده شدهاست.[94]
شایان ذکر است که باقی بودن خداوند از آنروست که او واجب الوجود بالذات است[95] و به هیچ وجه انقضا و عدم بر او روا نیست.[96]
اسم باقی با برخی از اسما مانند دائم[97]، وارث*[98]، ابدی[99] و آخر*[100] پیوند دارد. امیرمؤمنان، علی(علیه السلام)در ضمن بیانی میفرماید: «هوالأول ولمیزل والباقی بلا أجل» .[101]
برخی گفتهاند: تفاوت باقی و ابدی آن است که باقی در برابر فانی است و بر خداوند از آن جهت اطلاق میشود که پس از فنای همه موجودات، بقا دارد، بلکه هماکنون همه فانیاند و او باقی است[102]؛ ولی ابدی بودن حق از آن جهت است که ذات متعالی او با قطع نظر از همه موجودات ابدی است.[103] گفته شده: موجود واجب الوجود بذاته نسبت به گذشته قدیم و نسبت به آینده باقی نامیدهمیشود.[104]
گفتنی است افزون بر اینکه خداوند باقی است آن چیزی که نزد او یعنی از ناحیه اوست از قبیل انواع جزا و ثواب و قرب به او نیز میماند[105]: «ماعِندَکُم یَنفَدُ وما عِندَ اللّهِ باق» (نحل/16،96)، ازاین رو آنچه نزد خداست برای اهل طاعت و ایمان در آخرت، بهتر است از آنچه در دنیا به آنها عطا شده و باقیتر است[106]: «و ماعِندَ اللّهِ خَیرٌ واَبقی» . (شوری/42،36)
بر اساس آیات 26 الرحمن/55 و 96 نحل/16 عالم ماده در همه مراتب و طبقات و انواعش و آنچیزی که متعلق به عالم ماده است همه آنها فانیو در معرض زوال است.
باقیات الصالحات
اشاره
باقیات الصالحات: عموم کارهای نیک در فرهنگ قرآن و روایات و خصوص آثار نیک ماندگار در فرهنگ عامّه
این تعبیر از دو واژه «باقیات» از مصدر «بقاء» به معنای جاودانگی و «صالحات» از مصدر «صلاح» به معنای نیکی، ضدّ تباهی[108] ترکیب یافته و اصطلاحی است قرآنی که به ماندگاری پاداش کارهای نیک برای انسان اشاره دارد.[109] در قرآن دو بار به این اصطلاح تصریح شده است: کهف/18، 46 و مریم/19، 76، افزون بر آن آیاتی که انسان را به پیش فرستادن کارهای نیک فرمان میدهد، مانند 223 بقره/2 و 110 کهف/18، آیاتی که از رسیدن انسان به پاداش کارهای نیکش خبر میدهد، از قبیل 110 بقره/2؛ 30 آلعمران/3؛ 7ـ8 زلزال /99 و 20 مزمّل/73، آیاتی که از حسرت گنهکاران بعد از مرگ به سبب انجام ندادن کارهای نیک حکایت دارد، نظیر 39 مریم/19 و 24 فجر/89 و آیاتی که از درخواست گنهکاران برای بازگشت به دنیا جهت انجام کارهای نیک سخن میگوید، مانند 99 ـ 100 مؤمنون/23 همگی با مفهوم باقیات الصالحات ارتباط دارد؛ همچنین آیه «بَقِیَّتُ اللّهِ خَیرٌ لَکُم» (هود/11، 86) بنا به نظر برخی مفسران[110] و آیه «مَن کانَ یُریدُ حَرثَ الأخِرَةِ نَزِد لَهُ فی حَرثِهِ» (شوری/42،20) بنا به روایتی از امیرمؤمنان(علیه السلام)[111] به باقیات الصالحات تفسیر شده است.
آیه 46 کهف/18 بعد از اشاره به ناپایداری نعمتهای جهان مادی، مال و فرزندان را زینت زندگی دنیا شناسانده و انسانها را به تلاش برای دستیابی به توشه آخرت فرا میخواند: «اَلمالُ والبَنونَ زینَةُ الحَیوةِ الدُّنیا والبـقِیـتُ الصّــلِحـتُ خَیرٌعِندَ رَبِّکَ ثَوابـًا وخَیرٌ اَمَلا» . در این آیه توشه آخرت همان کارهای نیک وصفشده که پاداششان ماندگار و نزد خداوند نیکوتر بوده، امید داشتن به آنها سزاوار است. درجای دیگر پس از بیان سرنوشت شوم گمراهان و ستمگران، گام نهادن در مسیر هدایت الهی سبب افزایش هدایت حق شمرده شده و افزون بر اشاره به نیکوتر بودن پاداش باقیات الصالحات نزد خداوند از سرانجام نیکوی آنها یاد میشود: «ویَزیدُ اللّهُ الَّذینَ اهتَدَوا هُدًی والبـقیـتُ الصّــلِحـتُ خَیرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوابـًا وخَیرٌمَرَدّا» . (مریم/19،76) مفسران عموماً وجه تسمیه باقیات الصالحات را ماندن پاداش آن برای جهان ابدی میدانند.[112] بعضی با نگاه عرفانی در اینباره گفتهاند: هر عمل و سخنی که انسان را به معرفت، محبّت و اطاعت پروردگار باقی و فناناپذیر وا دارد باقیات الصالحات است.[113]
به بیان دیگر چون حقیقت روحانی انسان فناناپذیر است پس هر کمال و عمل نیک ناشی از آن نیز فناناپذیر بوده، نزد پروردگار باقی است[114]، بههر حال آیات قرآن صریحاً بر محفوظ ماندن همه اعمال انسان ازنیک و بد نزد خداوند دلالت دارد (بقره/2، 272، 281؛ آلعمران/3،180؛ کهف/18،49؛ زلزال /99،6 - 8) و به خصوصِ اعمال نیک او باقیات الصالحات گفته میشود.[115] ظاهر بسیاری از آیات قرآن نیز دلالت دارد که روزقیامت اعمال انسان اعمّ از نیک و بد در برابر وی حاضر میگردد و پاداش و کیفر هرکس با خود عملش داده میشود[116]، بنابراین، اعمال نیک انسان باقیات الصالحات است.
مفسران نخستین در تفسیر باقیات الصالحات به استناد برخی روایات، بیشتر بر مصادیقی چون تسبیحات چهارگانه: «سبحانالله و الحمدلله و لا إله إلاّ الله والله أکبر» [117] یا به همراه «لا حول و لا قوة إلاّ بالله العلی العظیم» [118] اذکار سه گانه «لا اله إلاّ الله،» «استغفرالله» و «صلی الله علی محمد و آله» [119]، مطلق ذکر[120]، شهادت به یگانگی خدا و دوری از شرک[121]، نماز شب و تهجّد[122]، نمازهای یومیه[123]، سخن نیکو[124]، نیّتدرست[125]، هر کاری که برای خدا انجام شود: «کل ما أُرید به وجه اللّه» [126]، دوستی اهلبیت(علیهم السلام)[127] و دختران صالح[128] تکیه کردهاند. از این میان روایاتی که در آن باقیات الصالحات به تسبیحات اربعه تفسیر شده سهم بیشتری دارد[129] و ازاینرو این تفسیر به گروه زیادی از مفسران نسبت داده شده است.[130] برخی نیز برای اثبات درستی این تفسیر با استناد به همین روایات از عموم الباقیات الصالحات دست برداشته و کتاب مستقلّی در این زمینه تدوین کرده و سرّ فضیلت و اهمیت این کلمات را، در برداشتن همه اسما و صفات جلال و جمال پروردگار دانستهاند.[131] در پارهای از منابع، باقیات الصالحات به عنوان اسم خاصی (عَلَم) برای تسبیحات اربعه به کار برده شده است.[132] شهید اول رسالهای کوتاه با عنوان الباقیاتالصالحات در تفسیر تسبیحات اربعه نگاشته و این کلمات نورانی را دربردارنده اصول پنجگانه توحید، عدل، نبوّت، امامت و معاد میداند و معتقد است هرکس به (حقیقت) این کلمات برسد به ایمان کامل که همان باقیاتالصالحات است دست یافته است.[133] بیاضی این رساله را با عنوان الکلمات النافعات فی شرح الباقیاتالصالحات شرح کرده است.[134] با این حال دلیلی بر تخصیص عموم آیه در دست نیست[135] و روایات مورد استناد آن دسته از مفسران نیز همگی یا در حد تأکید بر اهمیت و پاداش بیشتر بعضی مصادیق مانند تسبیحات اربعه بوده[136]، یا از باب مثال و جری و تطبیق[137] است، به هر روی مشهور مفسران در تفسیر آن از موارد متنوع و متعددی نام بردهاند که نشان اطلاق و عمومیت معنای آن است. آنان در تفسیر باقیات الصالحات از ایمان، عمل صالح، صفات پسندیده، عبادات[138] و در تعبیری عام همه رفتارها و حالات نیک نام بردهاند و برای استدلال بر نظر خویش افزون بر عموم «الباقیاتالصالحات» برخی به روایت ابنعباس نیز استشهاد جستهاند.[139] در این روایت از ذکر خدا، درود بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) و خاندان او، نماز، روزه، حجّ، صدقه، آزادی بردگان، جهاد، صله رحم و در پایانْ همه کارهای نیک به عنوان مصادیق باقیاتالصالحات یاد شده است.[140] گزارش اقوال متفاوت در نقلهای مختلف از ابنعباس تأییدی دیگر بر عمومیت آیه است.[141] صرف نظر از آنچه گذشت اطلاق آن دسته از آیات که دلالت دارد هرآنچه نزد خداست ماندنی است: «ما عِندَ اللّهِ باق» (نحل/16، 96 و نیز قصص/28، 60 شوری/42، 36) و عموم آیاتی که از محفوظ ماندن پاداش ایمان و عمل* صالح در نزد خداوند سخن میگوید: «إِنَّ الَّذین ءَامَنوا و عَمِلوا الصّلحتِ ... لَهم أَجرُهُم عِندَ رَبِّهم» (بقره/2،277 و نیز بقره/2، 62 112، 262، 274؛ آلعمران/3،199) گواه روشنی بر عموم «الباقیات الصالحات» است.
عرفا و اخلاقپژوهان در تفسیر آن به اخلاص در عمل و صداقت در نیّت[142]، خیرخواهی برای خلق[143]، علم و آزادگی و فضایل اخلاقی[144]، امور ماندنی پس از مرگ[145] و کارهای مطابق با حکم عقل[146] اشاره کردهاند که به رغم اختلاف در تعبیر همگی نمایانگر عمومیت آیه بوده، با تفسیر مشهور منافاتی ندارد. در روایتی منسوب به امام صادق(علیه السلام)نیز باقیات الصالحات با رویکردی اخلاقی و عرفانی به آموزه توحید که همانند خداوند، جاودان است تفسیر شده است.[147]
باقیاتالصالحات در عرف عامه مسلمانان در معنایی محدودتر از آنچه گذشت یعنی آثار نیک عام المنفعه (مانند ساختن مسجد، مدرسه و...) بهکار میرود. این اصطلاح به نوشتههای برخی فقها و اخلاق پژوهان نیز راه یافته است.[148] ابن عربی با اشاره به همین معنا در تفسیر باقیات الصالحات به روایتی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله)استشهاد میکند که میفرماید: نامه اعمال انسان جز در مورد خدمات مالی ماندگار، علم و دانش گسترده شده میان مردم که از آن بهره برده میشود و فرزند صالح با مرگ وی بسته میشود[149]، افزون براین در روایاتی پرشمار، قرآنی که انسان از خود باقی بگذارد و تلاوت شود، نهر آبی که جاری کند، مسجد و کاروانسرایی که بسازد، نهالی که بکارد، روش نیکویی که پایهگذاری کند (سنةحسنة) و وقف به عنوان کارهایی یاد شده است که بهرهاش پس از مرگ به انسان میرسد[150]؛ ولی در هیچ یک از این روایات از موارد یاد شده به عنوان باقیاتالصالحات یاد نشده، هر چند در عموم آن داخل است.
ویژگیها و پیامدها:
ویژگیها و پیامدها:
روی آوردن به باقیاتالصالحات نشان برخورداری از توفیق و هدایت ویژه الهی بوده:[151] «و یَزیدُ اللّهُ الَّذین اهتَدَوا هُدًی و البـقِیـتُ الصّـلِحـتُ ..» (مریم/19،76) آنها بهترین توشه انسان برای جهان آخرت (خیرٌ .. ثوابًا) و خداوند خزانهدار آنها وصف شده است (عند ربّک) و ازاینرو انسان بدون هیچ کاستی پاداش آنها را در جهان دیگر مییابد.[152] ارزشهای معنوی ماندگار از دیدگاه قرآن شایسته دلبستگی و امید (خَیرٌ أَملاً)، و فرجام نیکو (بهشت)[153] است (خیرٌ مَرَدًّا)، زیرا انسان بدون شک به پیامدهای مثبت آنها که رحمت و کرامت و ثواب الهی است در جهان دیگر خواهد رسید[154] واز سوی دیگر برخی تقابل «المال و البنون» و «الباقیات الصالحات» را بدین معنا دانستهاند که تنها کارهای نیک اخروی از ویژگی خیر و فایده برخوردار است. آنها در حالی جاودان و همیشگی و در نتیجه شایسته امید است که نعمتهای دنیا همواره رو به زوال و نابودی است[155]، زیرا هر چند واژه «خیر» اسم تفضیل است؛ ولی در این آیه برای تفضیل به کار برده نشده است؛ نظیر آیه 54 اسراء/17: «رَبُّکُم أَعلَمُ بِکُم» و 27 روم/30: «هُوَأَهوَنُ عَلَیه» [156] و طرف مقابل (مال و فرزندان با دید مادّی) در مقایسه با باقیات الصالحات فاقد خیر و خیر بودن ویژه باقیات الصالحات است[157] یا آنکه با توجّه به پندار مشرکان که مال و فرزندان را خیر میپنداشتند در آیه اسم تفضیل به کار رفته است، بنابراین معنای آیه چنین خواهد شد که باقیات الصالحات نسبت به آنچه شما آن را خیر میپندارید خیر بیشتری در پی دارد.[158] نقش و جایگاه ویژه این مفهوم قرآنی در ادعیه و مناجاتها نیز انعکاس گستردهای داشته است. در برخی دعاها از خداوند به عنوان سرپرست و نگهدارنده باقیات الصالحات (ولیّ الباقیات الصالحات) یاد شده[159] و توفیق انجام دادن آنها از خداوند خواسته شده است.